من یک طرفدار هستم



او در کنارم بود. اویی که بی صدا همیشه بود و بود.

شاید اگر او آن قدر طرفدارم نبود هیچ وقت این قدر هوادارش نمی شدم. می دانی از چه می گویم؟

یک احساس خالص بدون داد و ستد. بدون این که من برای تو چه ها کردم و تو برای من که بودی.

فقط عشق بود که میان من و او بی صدا و آرام رد و بدل می شد.

و من طرفدار سگ ها هستم.

 

 

خب. من طرفدار سگ ها هستم. موجوداتی بس دوست داشتنی که تا باهاش زندگی نکنی نمی فهمی عشق خالص و بی چون و چرا چیه. خلاصه ی کلام. من هوادار سگم هستم. چون همیشه کنارمه، چون تا من از خواب بیدار نشم کنار تختم می مونه که کسی یه وقت بیدارم نکنه! چون بی این که چیزی ازم بخواد فقط دوستم داره، چون عشق و محبت رو درک می کنه. چون نمی ذاره کسی به وسایلم دست بزنه، چون اگر کسی حتی اسمم رو هم صدا بزنه گوش هاش سیخ می شه و آماده به نبرد می ایسته! چون وقتی نیستش جوری دلم واسش تنگ می شه که انگار نیمی از وجودم رو در نا کجا آباد جا گذاشتم، چون وقتی بهش غذا می دم جوری با عشق نگاهم می کنه که انگار دنیا رو به پاش ریختم، چون وقتی من گریه می کنم جوری می چسبه بهم و لیسم می زنه که ناخودآگاه گریه ام به لبخند تبدیل می شه، چون.

چون انگار با اون دنیا خیلی قشنگ تره، چون انگار دنیای من و اون یکیه. من به شدت طرفدار سگ ها هستم و مخالف آزار و اذیت کردنشون. مخالف زندانی کردنشون توی خونه ها، جدی چرا باید حق طبیعی این حیوون های بی آزار رو ازشون بگیریم؟ اگر نجس بود، اگر بد بود، چرا خدا آفریدشون؟ چرا به اون ها نفس داد تا در میون ما آدم ها نفس بکشن؟

چقدر این روز ها آدم ها سر خود و خود بزرگ پندار شدن، جوری که به خودشون حق می دن نفس موجوداتی که خدا آفریده رو قطع کنن. اون هم به چه جرمی؟ به جرم سگ بودن! به جرم وفادار ترین بودن.

کم نیستن آدم هایی که مخالف این حیوان آزاری ها هستن و دوست ندارن کسی بهشون آزار برسونه و کم نیستن هنرمند هایی که از حیوانات حمایت می کنن و حتی خودشون هم حیوون خونگی از قبیل سگ و گربه دارن و چقدر خوبه که این روز ها این قدر شبکه های اجتماعی فعالی داریم که این جوری بتونیم اعتراضمون به این ظلم بزرگ رو نشون بدیم.

و واقعا هنرمند ها که یه جورایی الگوی مردم به حساب میان خیلی خوبه که با تبلیغات مثبت به بهبود این قضیه کمک می کنن.

حالا واسه این که خیلی زیاد هم بحث رو دردناکش نکنیم اسامی چند تا از هنرمند هامون که سگ دارن رو واستون می گم که بشناسیدشون و حس خوبتون بهشون زیادتر از قبل بشه! چون به شخصه معتقدم اشخاصی که حیوانات خونگی دارن به شدن انسان های مسئولیت پذیر و مهربانی هستن. فکر نکنید نگهداری از یه سگ یا گربه یا هر حیوون دیگه ایی کار راحتی می تونه باشه. اصلا این طور نیست و حتی بیشتر از یه نوزاد و کودک مراقبت می خواد. چون نه می تونه حرف بزنه نه می تونه نیاز هاش رو مثل انسان ها نشون بده و مرتب باید مراقب سلامتی جسمی و روحیش بود.

هنرمند های عزیزی که سگ دارن: فرزاد فرزین، امیر عباس گلاب، عرفان قوی قلب، پرستو صالحی، پرند زاهدی، نیکبخت واحدی، آرام جعفری، سهیلا هادی زاده، کیهان ملکی، ماریه ماشاالهی، امیر حسین صدیق، ترلان پروانه، امیر حسین آرمان، علی صادقی، هستی مهدوی فر، امین حیایی، اکبر عبدی و خیلی های دیگه که واقعا بابت این فرهنگ سازی مثبت ازشون ممنونیم و آرزوی سلامتی واسه خودشون و حیوون های بانکمشون دارم.

خلاصه که دوستان سگ ها رو دوست داشته باشید، همون طور که آدم ها رو دوست دارید. بین آفریده های خدا هیچ تبعیضی نیست.

کلام آخر:

من طرفدار سگ ها هستم!


نمی دونی دل آدم رو چه می شی، خودت بهتر از هر کی می دونی که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو.

خلاصه ی کلام.

من طرفدار آهنگ پاییز از شادمهر عقیلی هستم.

 

آیا می شه پاییز باشه، عاشق باشی و دلت نخواد این آهنگ رو گوش بدی؟

سال هاست که طرفدار این آهنگم، هوادار ترینِ این آهنگ منم، اصلا. اصلا یه جوری توی جونت فرو می ره و قلبت رو به بازی می گیره که حتی اگه عاشق هم نباشی دوست داری جشم هات رو ببندی و همون طوری که قطره های اشک آروم از زیر پلک هات به پایین می ریزن خودت رو در آغوش بگیری و آهسته با ریتم موزیک برقصی!

ملودی و حالت ریتمیک بودن آهنگ جوری با شعری غمناک در هم آمیخته شده که باورت نمی شه کسی بتونه این کار رو با مغز و روانت بکنه. بدنت داره با موزیک همراه می شه ولی روحت. آخ. بارون پاییز بد جوری دل آدم رو می سوزونه.

انگار یه چیزی توی این آهنگ هست که وادارت می کنه برگردی به قبل. به احساسی که نباید باشه اما هست.

انگار کسی با قلمی نوج تیز داره نت به نت آهنگ رو روی قلبت می نویسه، انگار یه کسی داره با دهن کجی بهت می گه هر چقدر می خوای بری برو، اصلا فرار کن ولی همراه با بارون پاییزی روی جسم و روحت می بارم و به یادت میارم.

همین قدر بیرحمانه ولیکن دوست داشتنی.

من واقعا طرفدار اهنگ بارون پاییزی از شادمهر جانِ عقیلی هستم.

ولی این آهنگ توی هوای پاییزی اصلا توصیه نمی شه! بخصوص اگه دارین توی دوری از عشقی نافرجام دست و پا می زنید. بدجوری درد داره!

آهنگ با ریتم نسبتا شادی شروع می شه و همین که شادمهر شروع به خوندن می کنه غم دنیا آوار می شه روی قلبت. با این حال آهنگیه که باید گوش داد و دوستش داشت. اصلا باید طرفدارش شد! مثل من.

حالا می خوام یه سری توضیحات درباره ی این آهنگ و سازندگانش بدم بهتون.

اولا این آهنگ در زمانی ساخته و پخش شد که شادمهر جان هنوز مهاجرت نکرده بود و توی ایران بود.

آهنگ ترک دوم آلبوم فوق العاده قوی و خاطره انگیز دهاتی هست.

ولی نکته ی جالب اینه که توی کاور آهنگ اعلام نشد که شاعر این قطعه ی قابل پرستش چه کسی هست.

ولی آهنگ سازی بر عهده ی هنرمند خفن و پر از احساسمون آقای سیاوش قمیشی هست که همچین آهنگی قطعا ساخته ی دست این بزرگ مرد هنر ایران هست. و تنظیم کننده ی آهنگ هم خود شادمهر هست.

ولی خیلی جاها می گن که شاعر این آهنگ هم خود سیاوش جان قمیشی هست. از اون جایی که اطلاعات درستی در درست نیست نمی تونم با قطعیت بهتون بگم ولی از اون جایی که با اثار سیاوش آشنا هستم امکانش هست که شاعر هم خود ایشون باشن.

خلاصه که به شدت این آهنگ رو به همتون توصیه می کنم. برید و باهاش بغض کنید! J

 

 


چشم دارم، گوش، دست، پا، عقل. هر آنچه که باید را.

ولی همین که تو در نزدیکی ام باشی تمام هوش و حواس و جسم و روحم بو می کشد و بو می کند تا غرق در عطر وجود تو و خاطرات تلخ او شود.

گفته بودم که بو ها عاقل ها را هم دیوانه می کند؟

چه بسا منِ دیوانه.

من طرفدار بوی خوش هستم!

 

بعضی وقت ها. یه جاهایی که حتی انتظارش رو هم نداری یه بوی آشنا، بویی از جنس عشقی کهنه جوری میخ کوبت می کنه که هر چی داری و نداری رو از یاد می بری، جوری زمان بی رحمانه از حرکت می ایسته و تمام وجودت رو حس بویایی فرا می گیره که انگار تمام کائنات دست به دست هم دادن که از هم بپاشی و توی خودت فرو بری، مچاله می شی، کمرت خم می شه و می شکنی و یک باره به خودت میای، همه چیز روال عادی خودش رو داره، ساعت داره جلو میره، ماشین ها حرکت می کنن، صدای کر کر خنده ی بچه ی کوچیک باز هم توی گوشت می پیچه، راننده ی تاکسی که داره داد می زنه یه نفر حرکت، بوق بیرحمانه ماشین ها برای باز کردن راهی که بسته ست! صدای بوق دوچرخه ی پیرمردی که سعی داره مردم توی پیاده رو رو هوشیار کنه، دانش آموز هایی که با خنده دارن از خاطرات یک روز خسته کننده ولی خوش مدرسه حرف می زنن، همه و همه چی. زمان باز هم داره به جلو می ره و فقط. فقط یک نفر در بین جمعیت برای لحظه ایی مرد و دوباره زنده شد!

عطر، بیرحمانه ترین یادآور روز هایی هست که دیگه نیست، نمی خوام بگم عطری که عشق رفته ایی رو به یاد بیاره؛ می تونه بوی عطر چادر گلی مادربزرگ باشه، می تونه بوی پیرهن مردونه ی پدربزرگ باشه، می تونه بوی نون تازه ایی که دست پدر بود و از سر کار خسته به خونه بر می گشت باشه، می تونه بوی خوش گل مریم باشه که خاطرات بچگی رو بهت یاد آوری کنه و می تونه شکسته شدن یک احساس باشه.

برای لحظه ایی به قدری بیرحمانه دنیات زیر و رو می شه و به هم می ریزی که آرزو می کنی ای کاش کر بو بودی!

عطر ها خاطره انگیز هستن و این فقط یه حرف عاشقانه نیست! بلکه از لحاظ علمی هم این موضوع ثابت شده.

ولی. همون قدر که می تونه یادآور خاطرات تلخمون بشه همون قدر هم می تونه نشاط آور باشه.

تصور کنید. بوی دریا، بوی جنگل، بوی حیاط خونه های قدیمی که تازه آّب و جارو می شدن، بوی کاه گل خیس خورده، بوی گل های متنوع و زیبا، بوی خوش قرمه سبزی.

شما طرفدار کدوم عطر یا کدوم بو هستین؟


نمی دانم کدامین واژه ها را به کار برم که نشان دهد چگونه در دل تنگی ات دست و پا می زنم و فقط می توانم با نوشتن برای خودم کمی آرام شوم.

هیچ کس نمی فهمد وسعت درد من را به جز منی که در دفترم به حرف هایم گوش می سپارد و من چقدر نوشتن از تو برای خودم را دوست دارم. 

من طرفدار نوشتن هستم!

 

 

وقتی هیچ کسی عمق دردت رو نمی فهمه و تنها خودت هستی که متوجه می شی چقدر داره بهت سخت می گذره واسه ی خودت بنویس. حتی اگر شاد یودی هم برای خودت اون شادی رو تا ابد نگه دار. نوشتن باعث می شه بهتر بتونم با خودم رو به رو بشم. انگار دارم از بیرون به خودم نگاه می کنم و چقدر گاهی وقت ها کلمه ها غمگینن. به قدری که دوست دارم خودم رو در آغوش بکشم و بگم این هم می گذره.

گاهی نوشتن یک جمله اون قدر سبکت می کنه که شاید با ساعت ها حرف زدن هم اون طوری خالی نشی. هیچ کس جز من، من رو نمی فهمه و در آخر من می مونم و من. من باید تصمیم بگیرم که چطور از پس این دل تنگی ها بر بیام و من با خودم تنهام.

پس برای خودم می نویسم تا خودم رو ببینم و خودم رو قضاوت کنم و با خودم خلوت کنم و کمی به خودم نصیحت کنم.

به راستی که نوشتن چقدر حالم رو خوب می کنه. 

شما هم نوشتن رو امتحان کنید، و متوجه می شید که مثل من چقدر طرفدار نوشتن هستین.


آقا جان توی این دنیا که برای شاد بودن باید به دنبال یه بهانه باشی ژانر کمدی بهترین گزینه برای رهایی چند ساعتی از مشکلاتی هست که هممون این روز ها گرفتارش هستیم. حالا می تونه یه کتاب کمدی باشه یا یه فیلم کمدی. 

برای کتاب خون ها و همین طور فیلم بین های حرفه ایی حتما توصیه می کنم که اگر خیلی وقته ژانر کمدی رو از علاقه مندی هاشون پاک کردن حتما دوباره نیم نگاهی بهشون بندازن. خنده باعث خیلی اتفاق های خوب می شه و همین طور از اتفاق های ناخوشایند هم دورمون می کنه و هم از ورودشون به زندگیمون جلو گیری می کنه. ژانر کمدی ساعتی می تونه خنده رو مهمون دلتون کنه و همین طور شادی رو به ارمغان بیاره. اگر سعی کنید همیشه مثبت اندیش باشین و به زندگی لبخند بزنید در یک تایم کوتاه متوجه تغییر در رویه زندگیتون می شید. خلاصه که این دنیا جای خندیدن و لذت بردنِ. حتی با وجود این همه مشکل که هممون گرفتارش هستیم. پس سعی کنید شما هم مثل من طرفدار ژانر کمدی باشین و کم کم این کمدی رو به زندگی خودتون بیارین و از ته دل خوشحال زندگی کنید.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دانلود نرم افزارهای جدید کامپیوتر و موبایل خرید و فروش سیگار الکتریکی music javan Fred Susanberry درمان آسان بواسیر با لیزر rama الجامع العلمی دست های رأفت